تعطیلات دو روزه مامانی
سلام به دختر قشنگم
عزیزم باز هم دیر اومدم می دونم مامانی که خیلی از دوستای مامانی دوست دارن از حال من و شما خبردار باشن ولی متاسفانه چون چند وقتیه مشغله فکری مامان و بابا زیاد شده خیلی ذهنم درگیره و نمی تونم با خیال آسوده بیام اینجا و برات پست های جدید بگذارم
ولی بهت قول می دم که به محض اینکه از شر این مشغله ها خلاص بشیم حتما حتما بیشتر بیام تو وبت
از همه دوستای عزیز هم که به وب صبا جونم سر می زنن معذرت می خوام که وب صبا جون به روز نیست.
البته خدا رو شکر مشغله های فکری من و بابا رضا مشکل جدی نیست ولی خوب به هر حال ذهن آدم رو مشغول می کنه
یه چیزهایی مثل اسباب کشی مجدد، مشکلات جابجایی و مشکلات کاری و این قبیل چیزها که خیلی ها باهاش درگیرند
که انشآءالله به زودی کمتر خواهد شد ولی یه کمی زمان می بره
راستی یکی دو روزی که مصادف شده بود با ١١ اردیبهشت که روز کارگر بود مامانی خونه بود و حسابی از اینکه کنار هم بودیم لذت بردیم
مخصوصا صبا خانوم که دورترین فاصله اش از من شاید چند سانت بیشتر نبود چون به محض اینکه ازش دور می شدم شروع می کرد به گریه کردن
این دو روز که تعطیل بودم اومدیم پیش مامان بزرگ و حسابی از اینکه من هم کنار مامان خودم بودم لذت بردم
هم صبا جون پیش مامانش بود و هم مامان صبا جون پیش مامانش
الهی دورت بگردم مامان
با اینکه خیلی خیلی اذیتم می کنی ولی به اندازه ای دوستتتت دارم که فقط خدا می دونه
عاشقتم دختر گلم