نگرانی مامان
سلام عمرم
سلام نفسم
سلام تنها بهانه زندگيم
يه موضوعي هست كه اين روزها فكر منو بدجوري مشغول كرده و نگرانم
ميدوني چيه دخترم
من وقتي مي بينم كه همه هم سن و سالهاي تو دارن كم كم راه ميفتن و قدم هاي اولشون رو برمي دارن نگران مي شم چون تو هنوز حتي به تنهايي نمي توني جائي رو بگيري و بايستي مگر اينكه من كمكت كنم
حتي هنوز درست چهار دست و پا هم به درستی نمي ري و فقط سینه خیز به سمت عقب میری
با هر كس مشورت مي كنم ميگه جاي هيچ نگراني نيست بعضي از بچه ها دير راه مي افتن ولي من خيلي فكرم مشغول اين قضيه است و هرچه بيشتر مي گذره نگرانيم بيشتر ميشه
فكر مي كنم به طور جدي بايد اين موضوع رو پيگيري كنم و با پزشكت حتما مشورت كنم
ان شاءالله كه همونطوري كه دوستام ميگن مشكلي وجود نداشته باشه و فقط موضوع دير راه افتادن باشه
دوست دارم زودتر اون قدم هاي نازنينت رو برداري و مامان و بابا رو خوشحال كني عزيزم
شايد هم خود من مقصرم كه نتونستم خوب كمكت كنم كه راه بيفتي
همش تقصير اين كار مامانه كه فرصت بيشتر با تو بودن رو ازم گرفته
به خدا ماماني شرايط اجازه نمي ده كه كار نكنم و بيشتر پيشت باشم تا اون جوري كه دلم مي خواد رشدت پيشرفت داشته باشه
واقعا نمي دونم چيكار كنم
باور کن که روزی نیست که توی اینترنت راجع به این موضوع مطلبی نخونم
یه مقاله می خوندم که نوشته بود حتی تا ١٨ ماهگی هم راه نرفتن جای نگرانی نیست ولی من نمیتونم قبول کنم و در اسرع وقت حتما مي برمت پيش دكتر تا ببينم نظرش چيه
خدا كنه كه فقط تنبلي شما باشه و بس
به هر حال عزيزم تو همه وجود مني و قلب و روحم هميشه پيش تو ماماني
زودتر راه بيفت و شيطنت كن به خدا من خسته نمي شم ميدونم كه هرچقدر تو شيطنتت بيشتر بشه خدا هم به همون اندازه انرژي و صبر ماماني رو بيشتر مي كنه تا بتونم همراهيت كنم عزيزم
دوستتت دارم
به اميد اون روز كه راه رفتن و دويدنت رو ببينم هرچه زودتر