دختر مهربون مامان و بابا

بدترین شب زندگی مامانی

1389/11/19 9:48
نویسنده : مامان و بابا
287 بازدید
اشتراک گذاری

بدترين شب عمرم

عزيز مامان با اينكه دلم نمي خواست هيچ برگي از زندگيت خاطره تلخي توش باشه ولي متاسفانه زندگي كودكانه پر از مخاطرات كودكيه و بعضي وقتا نمي دونم چرا نميشه جلوي اتفاقات رو گرفت

 

"اي خالق همه هستي! دخترك من قبل از اينكه فرزند من باشه مخلوق تو و يك امانت الهي دست ما پس اين امانت رو در دامان خودت مخفوظ بدار.

 

خدايا خدايا خدايا !!!!  اي خداي مهربون ازت مي خوام همه اين فرشته هارو در پناه خودت حفظ كني.

خدايا مي دونم كه هميشه مي گن بچه هاي خداي بزرگي دارن كه بيشتر از مامان و باباها مواظبشون هستن، اما باز هم عاجزانه ازت مي خوام كه دختر من و همه بچه ها رو از بلايا دور كني و نگهدارشون باشي. آمييييين"

 

ماماني ديروز بعد از اينكه از سركار برگشتم خونه،  يك ساعتي پيش مامان مريم بوديم و بعد با هم رفتيم سمت منزل. بابايي هم كه از سركار برگشته بود سر راه اومد دنبالمون و بعد آماده شديم كه براي گرفتن جواب آزمايشت بريم. تماس گرفتيم آماده بود و از دكتر هم وقت گرفتيم تا جواب آزمايشت رو نشون بديم كه گفت مي تونيم بريم.

بابايي كه ماشين رو بيرون پارك كرده بوده سريع رفتيم و جواب آزمايش رو گرفتيم و راهي مطب دكتر شديم. اونجا هم چند تا ني ني خوشگل و ناز كه حدودا يكي دو ماهه بودن براي معاينات ماهانه با ماماناشون اومده بودن

 

يه جوري به اون نانازاي خوشگل نگاه مي كردي مثل اينكه خودت خيلي بزرگي

 

خلاصه نوبت ما شد و رفتيم پيش دكتر و بعد ديدن جواب آزمايش گفت كه آهن خونت كمه و ازم خواست كه قطره آهنت رو به جاي 15 قطره به مدت سه ماه به 32 قطره برسونم و دوباره براي آزمايش ببرمت

 

بعد از اينكه كارمون تو مطب تموم شد برگشتيم خونه

 

راستش چند روز قبل به يكي از دوستام گفته بوديم كه يه كامپيوتر برامون بخره چون كامپيوتر قبلي خراب شده بود و نمي شد باهاش كار كنيم.

 

دوست داشتم كامپيوتر رو سريع بخرم تا از اين به بعد بتونم از خونه هم برات بنويسم و عكساي نازت رو هم هميشه تو كامپيوتر داشته باشم و كلا به نيت تو اون رو تهيه كرديم.

ديشب قرار بود كه كامپيوتر رو اون دوستمون بياره خونه و برامون راه اندازي كنه . من و بابايي بعد از برگشتن از مطب شروع كرديم به تميز كردن خونه

 

آخه ميدوني مامان جون من و بابايي كه از صبح از خونه ميريم بيرون فرصت اينكه خونه رو مرتب كنيم نيست مگر اينكه غروب اين كار رو انجام بديم.

 

بعدش هم خوشگلم از وقتي كه تو توي روروك ميشيني دوست داري اين عروسكاي پلاستيكي و بقيه اسباب بازيهاتون بگيري تو دستاي كوجولو و نازت و پرتشون كني

يه وقتايي نگاه مي كنيم و مي بينيم همه پذيرايي پر از اسباب بازيهاي تو ناناز

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)