دختر مهربون مامان و بابا

گریه های سوزناک صبا

1389/11/23 10:42
نویسنده : مامان و بابا
285 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلم

 

سلام خانومي

 

سلام ماماني

 

صبا گلي مامان چند شبي حالت خوب نيست

 

نمي دونم چرا ولي خيلي ناراحتم از اينكه دختر گلم حالش شبا خيلي خوب نيست

راستش من فكر مي كنم كه از وقتي كه قطره آهنت رو به خاطر كمبود آهن به توصيه دكترت زياد كردم شبا خيلي بيقراري مي كني و نيم ساعت بعد از خوابت از خواب با گريه شديد بيدار مي شي

 

قربونت برم الهي مامان

اي كاش ميتونستي صحبت كني و به مامان بگي كه كجات درد مي كنه كه اينقدر سوزناك گريه مي كني

 

چهارشنبه شب هم حالت خوب نبود و ساعت 12:30 بود كه با گريه از خواب بيدار شدي

بابايي هم كه جونش به جون تو بسته است 1 ساعتي تو بغلش تورو چرخوند تا آروم بشي

بالاخره ساعت 2 خوابت برد

 

صبح ديدم كه هم خودم خسته ام و همه فرشته كوچولوي من ديشب خوب نخوابيده تصميم گرفتم كه سر كار نرم . براي همين موندم خونه

 

ساعت 9 از خواب بيدار شدي و حالت هم خدا رو شكر خوب بود

قبل از ظهر تصميم گرفتيم يه سري بريم خونه مامان بزرگ

 

مامان بزرگ كلي از ديدنت ذوق كرد و خيلي خوشحال شد

با عسل هم كلي بازي كردي

 

ولي يه نيم ساعتي من و بابايي بيرون كاري داشتيم كه رفتيم و وقتي اومديم ديديم كه چون خوابت گرفته بود حسابي گريه كردي و هق هق گريه ات بند نمياد

 

مامان جون منو ببخش به خدا مجبور شدم كه تنها بذارمت

دوستتتتتتتتتتتتتت دارم عشقم

الهي مامان فداي اون اشكاي چشمات بشه

 

تا من و بابا رضا رو ديدي دوباره زدي زير گريه و شاكي بودي كه چرا اونجا تو رو تنها گذاشتيم و دلت حسابي پر بود

 

بعدش شير خوردي و آروم شدي و خوابت برد و 2 ساعتي خوابيدي

 

موقع برگشتن به خونه  هم 2  تا لباس خوشگل از سمت خونه مامان بزرگ برات خريديم و برگشتيم خونه

 

مبارکت باشه گلم

آخیییییییییی خدا!  وقتی لباست رو تنت کردم چقدر خوشگل شدی

رنگ آبی روشن خیلی بهت میاد عزیزم

برای همین هم همیشه بابایی موقع خرید لباس تاکید می کنه که لباسایی با رنگ شاد و روشن برات بخرم

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)