دختر مهربون مامان و بابا

ماجرای نه نه گفتن صبا جون

1390/6/20 14:33
نویسنده : مامان و بابا
650 بازدید
اشتراک گذاری

صبا جونی هرچی بزرگتر میشه بامزه تر و کارهاش جالب تر میشه

واقعا ای کاش فرصت داشتم و لحظه به لحظه زندگیش رو اینجا ثبت می کردم .

تازگی ها یه کار جالب یاد گرفته که اسباب خنده همه شده

تنها کلمه ای که واقعا به صورت مفهومی ادا می کنه

کلمه «نه» است که واقعا به کارش میاد

وگرنه از هر ١٠٠٠ کلمه ای که در روز برای خودش تو صحبت هاش میگه شاید یکی اش هم معنادار نباشه

خیلی بامزه است

با این کلمه  از کارهایی که واقعا باب میلش نیست میخواد فرار کنه

من جمله این کار

تا میگم صبا جون مامانی بریم پوشکت رو عوض کنم

با یه لحن بانمکی پشت سر هم میشگه نه نه نه نه نه

از خدا اگه بدونید اون موقع چقدر بامزه میشه

میگم صبا جون مامانم بریم با هم حموم آب بازی

میگه:  نه نه نه نه

تا میگم صبا جون با بابا جونی میری ددر دیگه ساکت میشه و باخنده نگاهمون می کنه

یه کار جالب دیگه

تازگی ها یاد گرفته وقتی بزرگتر ها با هم صحبت می کنن و موضوع خنده داری پیش میاد اون بدون اینکه بفهمه دیگران چی می گن با خنده اونها شروع میکنه به قهقه زدن و با صدای بلند و با لحن مسخره خندیدن

یه دفعه می بینی که برای خودش کتاب باز کرده وشروع می کنه مثلا به کتاب خوندن « دده بده د و وو » و همین طور کلمات بی معنی گفتن و بعد هم یه دفعه با همون حالت مسخره خندیدن با صدای بلند

واقعا میخوای اون موقع بگیری بچلونیش

عزیزم الهی دورت بگردم واقعا شیرینی نازنین من دوستتتت دارم

این گوشه ای از کارهای بامزه اش که دوست داشتم بگم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ماهان
22 شهریور 90 0:46
سلااااااااام قربونت برم که اینقدر شیرین زبونی برای منم کتاب میخونی عزیزم