دختر مهربون مامان و بابا

دعوت به مراسم افطاری

1390/5/24 12:01
نویسنده : مامان و بابا
594 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازنینم

دیشب که شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) بود به یه مراسم افطاری که در نوع خودش خیلی جالب بود دعوت شدیم و این اولین مهمونی ما تو ماه مبارک رمضان بود

خدا رو شکر خیلی خوش گذشت و تو هم خیلی دختر خوبی بودی فقط گرسنه ات شده بود و از غذای افطاری غیر از سوپ و کمی برنج خالی با ماست چیزی نخوری

نکته جالب این افطاری این بود که دختر عمه بابا جون که تو تیرماه عروسیش بود در واقع برای پاگشائی از طرف پدرش دعوت شده بود و این افطاری هم به نیت ثواب افطاری این ماه مبارک بود و هم به دلیل تقارنش با میلاد امام حسن مجتبی مراسم پاگشائی دختر عمه بابا جون هم بود و اما یه نکته جالب و در عین حال کمی تلخی که داشت این بود که عمه بابایی (عمه مهین) حدود ١٣ سال پیش به رحمت خدا رفته و اینطور که همه فامیل میگن خیلی خانوم نازنینی بوده. (خداوند رحمتشون کنه) و اما حادثه تلختر از اون هم اینکه پسر عمه بابا جون هم سال  ٨٥ یعنی سالی که من و بابا جون با هم نامزد کردیم به طور خیلی غیرمنتظره و  ناگهانی بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و همه فامیل رو داغدار کرد و غم از دست دادنش غم سنگینی برای همه ما بود. خدا رحمتشون کنه واقعا میتونم بگم تو تمام فامیل همسرم این پسر نمونه بود و خیلی دوست داشتنی و مهربون بود. اما متاسفانه تو سن ٣٣ سالگی از میان همه ما پر کشید و به دیار باقی شتافت.

البته ببخشید که ناراحتتون کردم هدف از گفتن همه این اتفاقات تلخ این بود که بگم این شوهر عمه همسرم به خاطر اینکه خیلی به تنها پسرش وابسته بود برای همین میتونم بگم تقریبا از  سال فوت تنها پسرش، تو هیچ مراسم شادی به طور جدی شرکت نمی کرد. برای همین از سال ٨٦ که ازدواج من و بابایی بود تا حدود سال ٨٨ که دختر بزرگشون ازدواج کردند این منوال ادامه داشت.

برای همین بعد از ازدواج دختر دومشون که تیرماه امسال بود این فرصت رو مناسب دیدن که همزمان با مراسم پاگشای دختر کوچیکشون همه عروس و دامادهایی که از سال ٨٦ به بعد ازدواج کرده بودن هم پاگشا کنن و این برای همه مهمونای این مراسم خیلی جالب بود چون سه از عروسا دیگه نی نی دار شده بودن من جمله من و بابا رضا

حدود ١٠ تا عروس و داماد بودن با خانواده هاشون تو رستورانی تو جنگل شیان

خیلی جاتون خالی خوش گذشت  

زحمت کشیده بودن و برای همه عروس و دامادها هم یه سکه پارسیان برای کادوئی تهیه کرده بودن (دستشون درد نکنه)

خلاصه دختر گلم این بود ماجرای مهمونی افطار و پاگشائی شب میلاد امام حسن مجتبی

عزیزم ایشاءالله روزی بشه شما عروس بشی عروسکم

دوسسستتتتتتتتت دارم نازنین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان زهرا نازنازی
24 مرداد 90 15:33
منتظر حضور شما در بازی وبلاگیمون هستم
مامان ماهان
30 مرداد 90 1:43
خوش گذشت طاعات و عباداتتون قبول